نشدی عاشق
نشدی عاشق
ز کجا دانی
چه کشد هرشب
دل من گلنار
نشدی عاشق
نشدی عاشق
ز کجا دانی
چه کشد هرشب
دل من گلنار
نشدی عاشق
نشدی عاشق
ز کجا دانی
چه کشد هرشب
دل من گلنار
نشدی عاشق
نشدی عاشق
ز کجا دانی
چه کشد هرشب
دل من گلنار
ﻣــــﺮﺍﮐﻪ ﻣﮯﺷﻨﺎﺳﮯ؟
ﺧﻮﺩﻣﻢ. . .
ﮐﺴﮯ ﺷﺒﻴــﻪ ﻫﻴـــﭽﮑﺲ. . .
ﮐﻤﮯ ﮐﻪ ﻻﺑﻪ ﻻﮮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﮕﺮﺩﮮ
ﭘﻴﺪﺍﻳﻢ ﻣﮯﮐﻨﮯ. . .
ﺷﺒــﻴﻪ ﭘﺴﺖ ﻫﺎﻳﻢ ﻫﺴﺘـﻢ. . .
"ﻏﻤﮕﻴﻦ. .ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ. .
ﺻﺒﻮﺭ. .ﮐﻤﮯﻫﻢ ﺑﻬـﺎﻧﻪ ﮔﻴـﺮ"
ﺍﮔـﺮﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍﺑﻴﺎﺑﮯ. . .
ﻣﻨﻢ ﻫﻤـﺎﻥ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺍﻡ. . .
ﺷﺒﻴﻪ ﺑـــﺎﺭﺍﻥ ﭘﺎ ﻴﻴﺰﮮ. . .
ﺍﺯﺷﻠﻮﻏــﮯﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ. . .
ﻭ ﺑﻪ #ﺗﻨﻬــﺎﻳﮯ ﻧﺰﺩﻳـﮏ. .*
خاطرات تبخ جدایی
اگر قراره مرگ دونفر رو از هم جدا کنه، ایکاش هردو باهم به آغوش مرگ برن که با مردن اون یکی، این یکی تا وقتی نفس می کشه ، هر روز میمیره و آتیشی که تو دلش روشن شده، سرد بشو خاموش شدنی نیست
ب هم میگفتیم داداش
تا حدی بهم دیگه وابسته شده بودیم که اگه یک روز هم دیگرو نمیدیدم پَکر بودیم
شاید اون اینطور نبود ولی واقعا من اینطور بودم ...
شما نظر بدید
اینروزا نوشتن برام خیلی سخت شده . از نوشتن و بروز دادن اتفاقاتی که دورو بر آدم رخ میده ، و هی گلیه و شکایت از روزگار روحیه خودمم رو هم خراب کرده . بخاطر همین گفتم باشما دوستان خوبم مشورت کنم
زمزمه های عاشقانه
دلنوشته های عاشقانه خاله قزی
خاله قزی دلش گرفته بود و کنار ساحل نشسته بود و به غروب خیره شده بود آخ که چقدر سخته لحضات پس از جدایی!!!
چقدر سخته دوست داشتن یکطرف
یکی رو تا حد جنون دوست داشته باشی و اون !!!!!
زن ارام روی ماسه های سرد نشست و به دریا چشم دوخت
شب دوم بود که رفته بود
میدانست تا فردا حتما بر میگردد بغضش را با نسیم دریا فرو داد
و به صدای امواج گوش سپرد
بی اختیار زیر لب ناله میکرد
نباید میرفت نباید میرفت
به یاد شوهرش افتاد و سرفه هایش
و بعد به یاد عدنان و مادرش افتاد
20 سال از ازدواجش می گذشت
مادر عدنان پیغام داده بود با فامیل برای دیدن جهیزیه نسیمه می اید
کدام جهیزیه؟
نسیمه گفت : من شوهر نمیخوام ولی چشمانش چیز دیگری می گفت
زن التماس کرد : مرد نرو